فضا چيست؟
«ذرات فضا چيزي را باز مي نماياند كه فضا مي خواهد باشد.» لوئي كان
نزديكترين تعريف براي فضا ، به نظر مي رسد
چنين است كه فضا را خلائي در نظر بگيريم كه مي تواند شي را در خود جاي دهد و
يا از چيزي آكنده شود .
فضا در واقع چيزي نيست كه تعريف دقيق داشته
باشد ، اما قابل اندازه گيري است . ارسطو اولين متفكر اروپايي باستان ، فضا
را قابل قياس با ظرف مي داند كه جايي خالي است و براي وجود داشتن بايد
پيرامون آن محصور باشد ، يعني ارسطو براي فضا نهايتي در نظر مي گيرد .
بر عكس اين تعبير را جيوردانو برونو
(Giordano Bruno) در قرن شانزدهم ارائه ميدهد . (با استناد به نظريه
كپرنيك) . به عقيده او فضا از طريق جداره ها درك ميشود و مجموعه اي از
روابط ميان اشياء است و نيازي نيست كه از همه سمت محصور باشد و يا به
تعبيري همواره نهايتي داشته باشد . محيط و خصوصاً معماري در مجموعه اي از سيستم هاي فضايي كم و بيش پيچيده است كه بر يكديگر تاثير ميگذارند
. هر چه ساختار فضايي اين ارتباطات ساده تر باشند درك آن به عنوان يك كليت
ساده تر است و به عكس ، پيچيدگي در نظم آن باعث مي شود تا نگاه ما بيشتر
به دنبال ساختار و ريز نقش آن باشد . بشر از
همان ابتدا نيازمند فضايي است كه او را در مقابل تاثيرات محيط حفظ كند .
بنابراين اين فضا چون نقطه شروع انسان براي شناخت محيط است داراي ارزش خاصي
مي باشد .
اين فضا
مركزي است كه بر مبناي آن تمامي ارتباطات فضايي شكل يافته و سنجيده مي شوند
از يك سو ساخت و پرداخت اين فضا وابسته با امكانات فني انسان است و از
سويي ديگر گوياي حالات و روحيات سازنده آن مي باشد . لويي كان اين نكته را
چنين بيان مي كند : «ذرات فضا نه تنها روح زنده است بلكه فضا نمودي است از
نياز بشر نسبت به وجود.»
اين نوع مشخص
از وجود داشتن و هم از اين طريق ، روح حاكم بر ساختار و پردازش فضا در طول
زمان هميشه متغير بوده و تابعي از فرهنگ مي باشد .
فضا در فرهنگ اروپا ،
در طول تاريخ آن سه نوع نگرش كاملاً متفاوت نسبت به فضا قابل بررسي است .
نخستين آن همزمان با دوران شكوفائي تمدن و فرهنگ بين النهرين ، مصر و يونان
مي باشد . معماري اين دوره به صورت مجسمه بوده كه مي بايست درخشش آن در
تمامي فضاي بي پايان جلوه گر باشد و ارتباطي با كهكشان برقرار سازد . نقش
فضاهاي داخلي در اين دوره نقشي ثانويه بوده و به آن چندان توجهي نمي شده
است . (عناصر تشكيل دهندة فضا به مراتب مهمتر از خود فضا بودند.)
به عكس
معماري يونان كه نوعي «مجسمه سازي» بود در معماري رومي تبديل به «فضاسازي»
گرديد . براي اولين بار در اين معماري ، براي كاربري هاي گوناگون ، فضاهاي
متفاوت در نظر گرفته شد . فضاي داخلي پرداخته تر و فعال تر گرديد و از اين
طريق نقش اول را در معماري بر عهده گرفت .
شروع دوران
سوم را مي توان آغاز قرن حاضر است . فضا در اين دوره ديگر محفظهاي محصور و
بسته نيست ، بلكه به يك حوزه يا پهنه تبديل مي شود . به اين ترتيب است كه
رابطه بين فضاي داخل و فضاي خارج نيز متحول مي گردد .